حسین حمیدیا

سلام

آدم وقتی دست به قلم می‌شه که راجع به خودش بنویسه، انگار یک جورهایی باید با خودش غریبه بشه و بعد، شروع کنه به کشف خودش. هی فکر کنه، هی بگه خب دیگه چطوری‌ام؟ دیگه چی کارا می‌کنم؟ دیگه کجاها می‌رم؟‌ دیگه با کیا کار کردم؟ و بعد بشینه تک تک به این سوال‌ها جواب بده.

برای من، این کارها زیاد سخت نیست. من سال‌ها با خودم غریبه بودم. خودم رو خوب می‌شناسم و انگار، کودکی هستم که سرتاسر این پهنۀ تن رو، با انگشت‌های کوچیکش لمس کرده تا بتونه بفهمه اینجا چه خبره! یاد سریال «SEE» افتادم… انگار من هم سال‌ها نابینا بودم و بجای چشم، با دست‌هام سرتاسر ذهنم رو کشف کردم.

فلسفیش نکنیم!

آدم ریسک پذیری هستم. خیلی وقت‌ها، یه جای راحت و بی‌دردسر (Comfort Zone) رو رها کردم تا برم دنبال رویایی که یه شب، وسط هزارتا خواب کژ و مَژ دیدم. مثل همین روزها که احتمالا وقتی شما این خطوط رو می‌خونید، از یه استارت‌آپ کاردرست به اسم دیتاآرت خداحافظی کردم که برم ترکیه و ببینم بقیه جاهای دنیا چه خبره!

سر همین ریسک پذیری، یا شما اسمشو بذار کله خرابی، یا یکی بگه بی خیالی، باخت‌های زیادی دادم! البته افتخارهای زیادی هم کسب کردم که توی حالت عادی، شاید ده‌ها سال با رسیدن بهشون فاصله داشتم. زندگی برام همینه! همین تلخ و شیرین‌ها!

روابط اجتماعی خوبی دارم. اون لحظۀ اول که می‌بینیدم، یه مقدار ازتون فاصله می‌گیرم. اما به مرور، یهو می‌بینید خیلی با هم رفیق شدیم و داریم زندگیمونو برای هم تعریف می‌کنیم. وسطش هم یه جاهایی می‌گیم: « اینو بجز تو هیچ کس دیگه‌ای نمی‌دونه!»

سر همین روابط اجتماعی،‌ آدمای زیادی رو توی کسب‌وکارهای مختلف می‌شناسم. باهاشون چایی خوردم و خیلی وقتا کمک‌کردیم با هم یه اتفاق نادر که کمتر توی اکوسیستم دیدیمش اتفاق بیفته. مثل 30 تا وبینار برای وب24 یا چهارتا بوتکمپ دیجیتال مارکتینگ برای دانشکار

من آدم کار اجراییم. یعنی یه آدمی‌‌ام که فقط باید هدف و دورنمای ذهنی داشته باشه تا بره دنبالش و انجامش بده. خوراکم برگزاری دورهمی‌ها و نشست‌هاییه که بقیه برای اجراش، حداقل سه چهار ماه زمان می‌خواستن اما با همراهی دوستای خوبم، تونستیم توی کمتر از یک ماه برگزارشون کنیم. نمونه؟‌ هجده تا دورهمی در مسیر بازاریابی دیجیتال!

من یه نیمچه نویسنده‌ای هم توی خودم دارم که دست به قلمه و دنبال اینه که هرچی سر راهش سبز می‌شه رو بنویسه. یه آدمی که قلم توی دستش روونه و می‌تونه جوری بنویسه که آدما رو مسحور نوشته‌هاش کنه. اما خببب! تا حالا زیاد بهش رو ندادم که خودشو نشون بده! ویرگولمو اینجا می‌تونید بخونید. 

سفر رو هم خیلی دوست دارم. دوست دارم توی سفر هم خطر کنم و بی پروا باشم. اما هنوز اتفاق نیفتاده. امیدوارم توی دور جدید زندگیم، این اتفاق هم بیفته! راستی! هرجا دوچرخه داشته باشم، تفریح اولم دوچرخه سواریه!

تقریبا همین بود!

قربون شما

حسین