سایت کلمه و روزنامۀ کلمۀ سبز- عضو تحریریه

من، حدودا یک سال با مجموعه گفتمان جهانی مسلمانان که سرمنشاء حرکت سیاسی میرحسین موسوی بود همکاری کردم. توی این یک سال، بسیار از آدم‌هایی که در اون فضا کنار هم بودیم آموختم. هنوز هم بسیاری از رابطه‌های خوبم، مال اون روزها هستند.

سال شروع: 1387

سال پایان: 1388

سمت: عضو تحریریه

همکاران: حسین گلشن- محبوبه خوانساری- فرهاد بهارفر و …

علت خروج: وقایع منجر به حصر میرحسین موسوی

شغل بعدی: کارشناس اداری 

داستان گفتمان جهانی مسلمانان

18 خرداد 1387 از یزد به تهران مهاجرت کردم. من معمولا آدم اهل حساب و کتابی نیستم. یعنی از همین آدم‌ها که حواسشان باشد همه چیزشان جفت و جور باشد و بعد جابجا شوند. اما ناخودآگاه، هروقت که مهاجرت می‌کنم، معمولا حداقل کار و جای خوابم از قبل مهیا شده. البته این اولین باری بود که مهاجرت می‌کردم و توی مهاجرت‌های بعدی فهمیدم قضیه از این قراره. 

وارد تهران که شدم، همون بچه‌های تهرانی که یزد با هم توی یه دانشگاه درس می‌خوندیم، برای من کاری توی موسسۀ گفتمان جهانی مسلمانان جفت و جور کردند. حقیقتش خودم هم جا خوردم از این سرعت عمل. اما فرصت خوبی بود. موسسه وابسته به یک جریان سیاسی بود که نه خودش رو اصلاح‌طلب می‌دونست و نه اصولگرا. بگذریم از جزییات. داستان به اونجا رسید که یک کسب‌وکاری راه بیندازیم. اول این طور که چند ماهی یک نفر سرمایه گذار فرشته، خرج ما رو بده و بعد، ما خودمون به یک محصولی یا خدمتی برسیم و خرج خودمون رو در بیاریم. یک چیزی شبیه به همین استارت‌آپ‌های امروزی، اون هم وسط هیاهوی سال 87 و اتفاقاتی که داشت توی فضای سیاسی مملکت می‌افتاد. 

مهندس باقریان، مدیرعامل یا مسئول این گفتمان، به دنبال این بود که ما رو خودکفا کنه و ما، بتونیم خودمون یک واحد صنفی ارائه دهندۀ خدمت بشیم. حالا این که چه خدمتی، قرار بود که انتخاب کنیم و بریم جلو و آینده‌ای رو که ازش خبر نداشتیم، خودمون بسازیم. 

البته فرمون آینده زیاد توی دست ما نبود. زود به دی‌ماه 87 رسیدیم و من، با توجه به سابقه‌ای که توی کار خبر و مطبوعات داشتم، قرار شد برم روی سایت کلمه که اولین وب سایت رسمی میرحسین موسوی بود کار کنم. یکی از اعضای تحریریه. 

داستان وب‌سایت کلمه 

سایت با MT یا همون مووبل تایپ ساخته شده بود. شاید چیزی شبیه به همین وردپرس خودمون. باید اخبار رو از سایت‌های دیگه می‌گرفتیم و البته خودمون هم چند نفر خبرنگار داشتیم و محتوای خبری تولید می‌کردیم. 

تقریبا از نقطۀ صفر این مسیر همراه تیم بودم و چون تازه از شهرستان اومده بودم، صبح تا شب و شب تا صبح کار می‌کردم تا زودتر به نتیجه برسم و بتونم خودم رو بالا بکشم و خب، باید بگم که هرچی هم دارم، مال همون دورانه. 

من قبلن خودم یک کسب‌وکار رو راه انداخته بودم با هزینۀ شخصی خودم. منظورم همون تایپ و تکثیر رایاست. اما تا حالا راه افتادن یک کسب‌وکار بزرگ رو ندیده بودم و تجربه نکرده بودم. اینجا، از نقطۀ صفر کنار تیم بودم و رشد تیم رو با چشم خودم دیدم. بعدها، بر اثر همین تجربه و تجربه‌های مشابه، یکی از چیزهایی که توی اون مهارت پیدا کردم، کمک به استارت اولیۀ کسب‌وکار بود. این که بتونی نیازمندی‌های نقطۀ صفر یک کسب‌وکار، حالا چه از جنس استارت‌آپ و چه کسب‌وکارهای دیگه رو وقتی که هنوز هیچ آدمی نیست استارت بزنی و ساختار تیم و ملزوماتش رو فراهم کنی. 

به حاشیه‌های سیاسی اون دوران و اتفاقات انتخابات کاری ندارم اما واقعا کمتر دورانی توی زندگیم، برای من به اندازۀ این دوره آموزش و یادگیری داشت. چون هم جوون بودم، هم با آدم‌های بزرگ و با تجربه کار می‌کردم و هم خروجی کار، ملموس و دست یافتنی بود. تجربه‌هایی که توی این دوران کسب کردم، تا همین حالا، همراهم بوده و خیلی جاها به من کمک کرده که کسب‌وکاری رو نجات بدم. 

افرادی که با اونها کار می‌کردم،‌ اگر کتاب انتخابات برعکس ورق خورده بود، وزیر و وکیل کشور می‌شدند و خب، چیزی که یاد گرفتم این بود که به قول حافظ «دنیا وفا ندارد ای نور هردو دیده». بعد از اون بود که هیچ وقت برای رسیدن و شدن زور نزدم و سعی کردم همیشه باشم! ( البته ده سال طول کشید تا این راه و رسم رو درست یاد بگیرم).

چند ماه بعد، چون ساختمان سایت و روزنامه یک جا بودند، درگیر روزنامه هم شدم. اونجا هم تجربه‌های خوبی کسب کردم که شاید یک روزی نشستم و مفصل نوشتمش!

پایان این داستان برای من، تغییر مسیر زندگیم و یک چرخش بزرگ توی راهی بود که شروع کرده بودم. گرچه چاشنیش، اندکی ضرب و زور و بگیر و ببند و نه ماهی هم سربازی بود!

تجربۀ من از گفتمان جهانی مسلمانان و وب‌سایت کلمه

مهم‌ترین تجربه‌ام، آشنایی کامل با سیستم خبر و نرم‌افزارهای مدیریت محتوا بود. من، توی تمام دوران تحصیل پیش از دانشگاه و البته طی همون چهار پنج سال دانشگاه و داستان‌های بعدش، همیشه یه جوری با بحث خبر درگیر بودم. یا توی یک روزنامه فعالیت می‌کردم یا دورۀ کوتاهی خودم یک سایت خبری داشتم. این بود که دوست داشتم همیشه توی این زمینه کار کنم و به قولی اسمم رو بذارن خبرنگار! البته که هیچ وقت خودم رو خبرنگار ندونستم و هیچ وقت روز خبرنگار رو به خودم تبریک نگفتم!

از همینجا، علاقه‌مند شدم به مباحث مربوط به طراحی سایت و بعد هم مارکتینگ و فروش که همیشه جزو علاقه‌مندی‌هام بوده. و از همینجا، با مفاهیم اولیۀ استارت‌آپی قبل از اونکه بدونم همچین چیزی هم وجود داره آشنا شدم و بعدها، افتادم توی مسیری که امروز در میانۀ اونم. این مسیر سختی‌های زیادی داشت. اما آموخته‌های من از اون،‌ انگار بیشتر از سختی‌هاش بود!